سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آخرین مطالب
لینکستان
امکانات جانبی

ابزارهای کاربردی

لوگوی دوستان ما
پاورپوینت جنگ نرم
 
سلام به شما بازدید کننده گرامی،دعوت میکنم حتما از آرشیو پر محتوای وبسایت اتصارالحسین(ع)نوشهر دیدن فرمایید

 تبلیغات وبسایت........................  تبلیغات وبسایت

برای ورود به صفحه اصلی وبسایت انصارالحسین (ع) نوشهر ، اینجا را کلیک نمایید.

Prometheus - 2012

ما از کجا آمده ایم؟

تحلیلی بر فیلم پرومتئوس اثر ریدلی اسکات

 

     این فیلمی ست که پرده از روایت انسان برای بدل شدن به ابرانسان برمی دارد، ابرانسانی که نه با مرگ خدا، که با کشتن، عبور  کردن و پشت سر گذاشتن او همراه است، با تاکیدی بر روح عصیانگر بشر در برابر قوانین، عبور کردنی که در یک نگاه با کشف (در پی کشف بودن، از ابعاد میکروسکوپی و جستجو در ژن ها تا ماکروسکوپیک و در فضا و زمان) ریشه ی نژادی اش همراه و همسو است، اما با نقص هایی گاه شعاری که گویا هنوز بشر از شریعت عبور نکرده است و هنوز با وجود تمام پیشرفت ها و اکتشافات به فانتسم مذهب باور دارد (یا حداقل این فانتسم در شکل نمادینش با اوست)، همچون صحنه ی ورود به اتاقی که در آن مجسمه ی سری از پرومتئوس نهفته است، که فضاسازی اش تا حدی القایِ فضاسازی یک کلیسا را دارد.

        عبوری که نیرویِ محرکه اش در پرسش هایِ بنیادین بشری نهفته است، از هراکلیتوس تا نیچه و از کوپرنیکوس تا اینشتین؛ ما از کجا آمده ایم؟ و به کجا می رویم؟ و در پایان این پرسش ها با پرسش جدیدتری نیز همراه می شوند؛ اینکه، دیگری از کجا آمده است؟ اما در اینجا منطق پرسش دوم تا حدی آشکار است، اما با فرافکنی ای که فیلم از آن در بی توجهی و پاسخ مجهولی که به آن می دهد (یکی از نقاط ضعف فیلم در یافتن پاسخ  برای این پرسش ها)، ما به سمت فناناپذیری و عبور از مرگ، یعنی دست یابی به بی مرگی و ابدیت حرکت می کنیم، یعنی آنچه که با توسعه ی علم و پیشرفت هایِ حاصله از پزشکی، ژنتیک و بررسی دی اِن اِی، حاصل می شود. اما این هم برای بشر کنجکاو ارضا کننده نیست، و ما چیزی بالاتر از آن را می طلبیم، یعنی خدا شدن، دستیابی به بهشت گمشده و مادر، با اُبژه ی بزرگ یکی شدن و او را به چالش کشیدن، آفریدن و عبور از آفریده شدن و عبور از مخلوق باقی ماندن یا مخلوقیت.

       در پرومته ریدلی اسکات پس از سه دهه بار دیگر به فضایِ فیلم هایِ علمی/تخیلی، همچون «بیگانه» بازگشته است، او با استفاده از امکانات سینمایِ سه بعدی، قصد دارد تا تماشاگرانش را شگفت زده کند. داستان این فیلم در حقیقت پیش درآمدی ست بر مجموعه ی فیلم هایِ «بیگانه»، حتی با تمام تلاشی که اسکات به خرج می دهد تا آن را به اثری مستقل بدل کند. شاید باید آنرا پنجمین قسمت از سری «بیگانه» دانست. در اینجا وسواس و دقتی که اسکات برای طراحی فضایی قرن بیست و یکمی و مملو از فناوری به کار می برد، تلاشی ست ستایش آمیز که به فیلم جلوه ای افسونگرانه می بخشد، او در این راه گروهی دانشمند را استخدام می کند تا براساس نظرات آنان دکورها و ابزار طراحی شوند. از مشکلات فیلم و ضعف نسبی آن نسبت به فیلم هایِ شاخصِ «بلید رانر» و «بیگانه»، از همین فیلمساز، می توان به عدم تعلیق کافی و استفاده از شخصیت هایِ تکراری (همچون کاراکتر دیوید که تکراری ست بر کاراکتر فیلم بلید رانر)، استفاده از افکت هایِ صوتی نابجا که برای پر کردن سکوت به کار می روند (در حالی که در خلا و فضایِ بیرون از سفینه صدا به هیچ وجه امکان انتاشر ندارد) و مقوایی بودن برخی از کاراکترها همچون پیرمردی که به دنبال جاودانگی ست، و همچنین ادعایِ فیلم در یافتن پاسخ هایی نیم بند برایِ پرسش هایی بزرگ، اشاره کرد. اما در مجموع فیلم در برخورد با اغلب منتقدان (منتقدانی همچون؛ جاناتان کروکر، پی تر برادشاو، یان ناتان) نظر مساعدی را کسب کرده است.

  

       پرومتئوس یا پرومته فیلمی ست که می توان آنرا از منظرها و چشم اندازهایِ گوناگونی مورد تحلیل قرار داد، از نگاه اسطوره شناسی تا نگاه فلسفی. میل به پذیرفتن دردها که با عصیان و میل به رهایی و سبکبالی همراه می شود، اما در نهایت رهایی کامل ناممکن است.

 

       آنچه که جهان هولوگرافیک از جایگاه مان در هستی به عنوان یک دال ترسیم می کند، در مواجه با مدلول بدل به هیچی و ویرانی می شود، یعنی مواجه با سوژه ای ناتوان و فانی همچون خود و آن هم با آفرینشی در جهتِ ارضایِ امیال خود و دستیابی به دیگری بزرگ، آنچنان که این جستجو معنایِ خود را در پایانِ فیلم و در بی پایانی اش (یا آغاز راهی نو) می یابد، اما با این توهم و شعار، که دستیابی به اتحاد با اُبژه ی بزرگ و معشوق همچنان ممکن است (اما در مکان و زمانی دیگر و با دستیابی به نامیرایی) اما در جایی دیگر نهفته است و این جستجو را از حالت خلاق و سبکبال آن بدل به امیدی در یافتن امری ناممکن و پایان پذیر می کند، یعنی آنجا که مازاد نمی آفریند و هر آن ممکن است با فرو ریختن این فانتسم توقف و مرگ دائمی اتفاق بیافتد. نمایش نقشه ی هولوگرافیک در برخی از سکانس هایِ فیلم بی شباهت به توصیفات «استیون هاوکینگ» از جهان، در کتاب «جهان در پوست گردو» نیست، همچنین در طراحی این سکانس ها از یکی از نقاشی هایِ «ژوزف رایت» الهام گرفته شده است، آنجا که یک دانشمند یک آسمان نمایِ مکانیکی را نمایش می دهد.

 

        این قیام بشر بر علیه پرسش هایش می باشد و بر علیه میل دیگری در به بند کشیدن و بندگی او، آنچنان که در سویِ دیگر می توان این میل و کنجکاوی به عبور و یافتن پاسخ برای پرسش ها را در شخصیتِ «دیوید» به عنوان دست ساخته ی بشری یا یک اندروید جست (– شخصیتی که درد و ناامیدی را در ظاهر احساس نمی کند، گویی او متعلق به عصر زرین است، اما بی آنکه احساس آزادی کند، در یک نگاه او به کامپیوتر هال 9000 در فیلم اُدیسه ی فضایی اثر کوبریک شباهت دارد – اما نه با آن ظرافت و خشم پنهان و نهان -، رازآمیز و ترسناک، که هر لحظه می تواند بر علیه منطق خالقش شورش کند، همچون خالقش بر علیه دیگری -)، اما با این تفاوت که او فریب نهفته در این فانتسم را به خوبی دریافته است و می داند که در این راه یافتن پاسخی قطعی ناممکن است و ناجی ای وجود ندارد، و رویارویی با سبب شکل گیری حیات از نوع انسانی و مواد ارگانیکی، که سبب این گونه از حیات در یکی از روزنه های کیهان شده است، می تواند مرگ و ویرانی را نیز در پی داشته باشد – بسیار فراتر از تولد -، زیرا آنجا ست که دیگر قدرت خالق و فانتسم او به پایان می رسد و او در بن بست خود اسیر می شود، زیرا مخلوقش یا همان فرزندش، قصد عبور از پدر یا همان خدا را دارد، از او فرا رَوی کرده و او را درنوردیده است. یعنی قصد عبور از سبب یا همان علت و بدل شدن خود به یک دال به جایِ مدلول را دارد. آنچنان که «دیوید» با این امید به ارباب پیرش که در جستجویِ نامیرایی ست (و حتی در این راه خود را برای مدتی منجمد و ایزوله می کند)، خدمت می کند تا به آن آزادی و رهایی دست یابد. او برخلاف اربابش که در پی جاودانگی ست، او بیشتر در پی یافتن روح و احساس است، کاتالیزوری  ست میان معنا و بی معنایی. اربابی که در پایان غرق در خوابی شیرین می میرد.

 

       در ابتدایِ فیلم گویی پرومته بر علیه زئوس (خدایِ خدایان) و دیگر ایزدان کوه اُلمپ قیام می کند، و آن ها نیز او را محکوم می کنند. آنجا که او برفراز پرتگاه و آبشار جعبه ی پاندورا را می گشاید و سبب فراز آمدن مصیبت هایِ دهشتناک از درون آن می شود، مصیبت هایی که در تمام سطح زمین نیز گسترانده می شوند، اما از نگاهی دیگر گویا از پس همین تجزیه شدن است، که حیات آغاز می شود و این کار می تواند مسیح گونه نیز معنا شود. بدبختی ای که در پایان و با مرگ پرومته، «دوکالیون» از میان جسد او متولد می شود و همچنان مداوم است.  

  

       پرومتئوس در اساطیر یونانی به مفهوم سرچشمه ی وجود بشری و انسانی معرفی می شود. او یکی از «تیتان ها» و فرزند «کلیمنه» دختر اقیانوس و «اطلس» بود. تیتان هایی که قیام می کنند و سپس به دست «زئوس» مجازات می شوند. پرومته کسی ست که پیشگویی هم می کند و در اینجا بدل به سفینه ای (خانه ای که تولید نیز می کند، یعنی کمال فناوری) می شود، که در طلب است تا با سفری اُدیسه وار به جستجویِ پرسش هایِ خود برخیزد (سفری که به خصوص  در یک چهارم شروع فیلم و جدا از آن تعلیق هایِ هالیوودی اش تا حدی به رازآمیز بودن فیلم 2001؛ یک اُدیسه ی فضایی اثر استنلی کوبریک می ماند، اما در سطحی به مراتب پایین تر از آن). پرسش هایی که تمام نسل هایِ بشری را و حتی تمام جانداران را درنوردیده است و همه در انتها ناگزیر به مواجهه با این پرسش و حالت تمنایِ نهفته در آن هستند و در نهایت پی بردن به دروغ خالق مطلق، نامیرا و بی نقص بودن خود و دیگری، و اینکه پاسخی نهایی برای این پرسش موجود نیست، و حتی بازگشت به صفر پیدایش و شروع دوباره نیز یک دروغ است. از میان خدایان یونانی آن که (همچون چند خدایِ دیگر؛ مانند «اپی منه») در تاریخ افسانه ای خاستگاه انسان نقش مهمی ایفا کرده است، می توان از پرومته نام برد. پرومته کسی ست که با مکر و حیله به جمع ایزدان اُلمپ راه می یابد و سپس انسان ها را علیه آنان می شوراند، گویی این آغاز راه  به سویِ ابرانسان شدن و گذر برای بشر است. گذر از آفریننده ی خود (در نگاه اساطیر یونانی)، یعنی پرومته. پرومته ای که خود نیز بر علیه ایزدان اُلمپ که تبار او یعنی تیتان ها را از میان برداشتند، شورش می کند. در اساطیر یونانی این پرومته بود که پیکر نخستین انسان را از خاک و آب و به گفته ی برخی با سرشک چشم خویش، نقش زد و «آتنا» روح و حیات را در آن پیکر بدمید. به نظر می آید که این آفرینش تنها پس از نابودی نخستین تبار انسان در توفان، به وقوع پیوسته بود. نظریات اخیر به راستی سرچشمه ای کهن تر و عالی تری به انسان نسبت می دهد. پیندار (شاعر غزل سرای یونانی و در قرن پنجم پیش از میلاد) می گوید: «آدمیان و ایزدان از یک خانواده اند؛ ما روح  حیات را از یک مادر فراپذیرفته ایم». پرومته خود انسان را می آفریند و خود نیز سبب خشم زئوس نسبت به انسان می شود، خشمی که پاسخش ویرانی ست. اما در اینجا بشر در فکر تجدید تبار انسان نیست، او در پی گذر از این تبار و فلج شدگی و همچنین دستیابی به نامیرایی،  خالق مطلق و خدا شدن است، حال آنکه فانتسمش در این نهفته است که خالق مطلقی وجود ندارد (و آن نیز یک دروغ است) و همگی تمنامند نسبته به دیگری می باشند  و راز و قدرتشان بر حول همین هیچی و پوچی نهفته است. یعنی آنجا که بشر به خالقش نیاز دارد، خالقش نیز به بشر و باور بشر به او نیاز دارد. شیشه ی عمر و راز زئوس (خدا و آفریننده ی پرومته) در دستان اوست، آنچنان که شیشه ی عمر و راز پرومته در دستان انسان می افتد.

 
       آلبر کامو در آخرین کتابش با عنوان آدم اول (که نیمه تمام نیز ماند)، به این موضوع از دیدگاهی فلسفی می نگرد. کتاب توسط منوچهر بدیعی به فارسی نیز ترجمه شده است. در حقیقت باید این رمان را رویکردی اتوبیوگرافیکال از زندگی و برخی از وقایع زندگی آلبر کامو دانست.

       سیر داستانیِ آن تأثیرگرفته از تجربه‌های شخصی نویسنده رقم خورده است. شباهت‌های زندگی کامو با زندگی ژاک کورمری (قهرمانِ اثر) گاهی آن‌قدر بالا می‌گیرد، که می‌توان دومی را رونوشتی از اولی دانست. اولین‌ بار چهره‌ی این شباهت آنجا رقم می‌خورد که ژاک بعد از 40 سال، برای اولین‌ بار بر سر قبر پدرش در فرانسه می‌رود. او در قبرستان سن‌بریو، بر سرِ سنگ قبر پدر نکته‌ای را درمی‌یابد که آغازگرِ ماجرای کتاب است: «ناگهان فکری به ذهنش رسید که تا ته دلش را لرزاند. خود او چهل سال داشت. مردی که زیر این سنگ دفن شده بود، و پدر او بود، از او جوان‌تر بود.» (ص 31 کتاب) این عین اتفاقی‌ست که برای کامو رخ داده است. کامو نیز، پدرش را در جنگ از دست داده بود، و زمانی که برای اولین ‌بار بر سرِ قبر پدر حاضر شد، این نکته را دریافت که اکنون از پدر خود پیر‌تر است. او این لحظه از زندگی‌اش را به‌طور دقیق در میان یادداشت‌هایش شرح داده است.

این نوشته  و نگاه فلسفی کامو به چالش های نهفته در زندگی، بعدها، بارها و بارها دستمایه ی اقتباس هایِ فراوانی قرار گرفته است و به نظرم این دغدغه ی فلسفی و موضوع را به بهترین و عمیق ترین شکل آن و در قالب یک داستان بیان می کند. یعنی آن آدم اول، یا همان آدم بی پدر و یا در جستجویِ مخلوق و پدر خود. موضوعی که تا حدی در این فیلم هم به عنوان تم و موتیف اصلی آن قرار گرفته است، اما نه با روایت مقتدرانه ی کامو. 

        گویی بشر نیز همواره و در جستجوی یافتن پدری (نمادین و سمبولیک) برای خود است.

 

 

نوشته ی: وحید شفقی

 

تهیه و تنظیم :مصطفی حسین پور سلیمانی

 

منابع استفاده شده:

کتاب اساطیر یونان – ف.ژیران – ترجمه ی دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور – انتشارات کاروان – 1387

 


::
برچسب‌ها  : نقد  و بررسی فیلم  , وحید شفقی  , ریدلی  اسکات  , نقد  و بررسی فیلم پرومتئوس اثر ریدلی اسکات  

 




:: برچسب‌ها: بررسی فیلم پرومتئوس اثر ریدلی پرمتئوس
نویسنده : مصطفی حسین پور
در تاریخ : سه شنبه 92/1/20
 
لینک دوستان ما
نویسندگان
آرشیو مطالب
تبلیغات
سایت های مفید