بنیان گذاران فرقه واقفه و ادعاگران مهدویت
همان گونه که در مقاله گذشته با عنوان « مهدویت در واقفیه» اشاره شد، در عصر امام صادق علیه السلام و پس از آن در عصر امام کاظم علیه السلام نهادی با عنوان وکالت با تدبیری خاص به وجود آمد. این نهاد، با شرایط ویژه در جامعه شیعی فعالیت میکرد که در صورت عدم دسترسی شیعیان به امام، آنها در شهرهای مختلف، ضمن رسیدگی به مشکلات اعتقادی، سیاسی و مالی شیعیان، وجوه مالی مردم را جمع آوری کرده، دور از دید حکومت، آن اموال را به دست امام میرساندند. این مسأله در دوران امام کاظم علیه السلام به سبب زندانی شدنهای مکرر امام با مشکلاتی روبه رو شد و مقداری از آن اموال در دست وکیلان باقی ماند. (صدوق، 1385: ص235؛ طوسی، 1411: ص64)
در منابع، نام سه تن از وکلای امام کاظم علیه السلام آمده است. در این باره از یونس بن عبدالرحمن نقل شده است:
مات ابو ابراهیم(امام کاظم علیه السلام) و لیس من قوامه أحد إلا و عنده مال کثیر کان عند زیاد بن مروان القندی سبعون ألف دینار و عند علی بن ابی حمزه ثلاثون ألف دینار. (صدوق، 1404 الف: ج1، ص113؛ طوسی، 1348: ص368) که اشاره دارد بر اینکه نزد مقادیر زیادی (بالغ بر سی هزار دینار) از اموال امام در نزد این وکلا بوده است.
بر اساس همین گزارش است که علامه مجلسی مینگارد:
فروی الثقات أن أول من أظهر هذا الاعتقاد (واقفة) علی بن ابی حمزة البطائنی و زیاد بن مروان القندی و عثمان بن عیسی الرواسی. (مجلسی، همان: ج48، ص251)
از راویان ثقه گزارش شده است که اولین افرادی که اعتقاد واقفیه را اظهار داشتند علی بن ابی حمزه بطائنی و زیابن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی بوده اند.
شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بعد از سالها در زندان و نوع خفقانی که وجود داشت، سبب شد شهادت آن امام برای بسیاری از شیعیان مخفی بماند؛ به همین دلیل وقتی بنیان گذاران واقفه خبر شهادت حضرت را شنیدند، با انتخاب این سیاست از این که به عنوان وکیل امام شناخته میشدند، سوءاستفاده کرده و همان زمان بدون از دست دادن فرصت با طرح مسأله مهدویت ایشان، شهادت آن حضرت را انکار کردند
از آنجا که واکاوی تمام شخصیتهای مؤثر در جریان پیدایش و تداوم واقفه، از عهده این نوشتار خارج است، تنها به مطالبی اندک از شخصیت سه نفر که نقش اصلی را در بنیان گذاری فرقه واقفه داشتهاند، اشاره میشود:
1. ابوالحسن علی بن ابی حمزه بطائنی: وی نخستین فردی است که نامش به عنوان بنیان گذار واقفه ذکر شده است. او از اصحاب امام صادق و امام کاظم (علیهما السلام) بود و در زمان زندانی شدن امام هفتم علیه السلام به عنوان فرد مورد اعتماد و وکیل آن حضرت فعالیت میکرد؛ اما پس از شهادت حضرت در امامت آن حضرت توقف کرد و امامت فرزندش امام رضا علیه السلام را منکر شد. (نجاشی، 1416: ص249)
در منابع روایی شیعی، حدود 545 روایت از او نقل شده است. (خویی، همان: ج12، ص248) آثار علمی او کتاب الصلاة، کتاب الزکاه، کتاب التفسیر و کتاب جامع در ابواب فقه ذکر شده است. (نجاشی، همان: ص248) علمای رجال دربارة وثاقت او اظهارنظرهای متفاوت کردهاند که برخی در عین فاسد المذهب بودنش او را در نقل حدیث، راست گو دانسته و برخی به سبب انحراف اعتقادی اش او را کذاب و ملعون ذکر کردهاند. (حلی، 1417: ص362؛ خویی، همان: ج12، ص 248)
2. زیاد بن مروان انباری قندی: کنیه اش ابوالفضل یا ابوعبدالله و یکی از بنیان گذاران واقفه و جزء یاران امام صادق و امام کاظم علیهما السلام ذکر شده است. پس از شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام در امامت آن حضرت توقف کرد و از امامت امام هشتم علیه السلام سر بر تافت. (نجاشی، همان: ص171) او از افرادی بود که در زمان امام صادق علیه السلام با آن حضرت رابطه فراوان داشت. (طوسی، 1411: ص37) از او نقل شده است: روزی نزد امام کاظم رفتم به فرزندش (امام رضا) اشاره نمود و فرمود: «کتاب او کتاب من و سخن او سخن من است». (طوسی، همان: ص37) زیاد بن مروان از امام صادق و فرزندش امام کاظم علیهما السلام روایات زیادی نقل کرده است. (خویی، همان: ج8، ص326) همچنین او در زمان امام هفتم وکیل آن حضرت در کوفه تعیین شده بود؛ اما بعد از آن حضرت، به انحراف عقیده مبتلا شده، یکی از ارکان واقفه گردید. (حلی، همان: ص349)
3. عثمان بن عیسی: فرد دیگری که به عنوان ضلع سوم بنیان گذاران واقفه در کنار دو نفر پیشین نام برده شده است ابو عامر کلابی، عثمان بن عیسی میباشد. او از یاران مورد اعتماد امام کاظم علیه السلام و وکیل آن حضرت در مصر بود و مرتکب خیانت در اموال امام شد. (حلی، همان: ص382)
او پس از امام کاظم علیه السلام شهادت آن حضرت را منکر شده، درباره ی آن حضرت ادعای مهدویت کرد. به همین دلیل، حضرت رضا علیه السلام او را لعنت مینمود و شیعیان خود را به لعن او امر میکرد. (ابن داوود، 1392: ص258)
گونههایی از فعالیتهای انحرافی واقفه درباره مهدویت
شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بعد از سالها در زندان و نوع خفقانی که وجود داشت، سبب شد شهادت آن امام برای بسیاری از شیعیان مخفی بماند؛ به همین دلیل وقتی بنیان گذاران واقفه خبر شهادت حضرت را شنیدند، با انتخاب این سیاست از این که به عنوان وکیل امام شناخته میشدند، سوءاستفاده کرده و همان زمان بدون از دست دادن فرصت با طرح مسأله مهدویت ایشان، شهادت آن حضرت را انکار کردند. آنان آشکارا برابر امام رضا علیه السلام موضعگیری کردند و هنگامی که آن حضرت بعد از شهادت پدرش با آنها نامهنگاری نمود و مالی را که نزد آنها بود درخواست کرد، در جواب نوشتند:
فکتب الیه أن أباک لم یمت و ان کان مات فلم یأمرنی بدفع شیء إلیک. (صدوق، 1404الف: ج20، ص103؛ حمیری، 1413: ص75؛ صدوق، 1385: 235) « پدر تو نمرده است و اگر هم مرده است در خصوص پرداخت اموالی که نزد من وجود دارد دستوری نداده است.
این گونه جواب نگاشتن برای امام معصوم، نشان دهنده این است که او با صراحت، امامت و جانشینی امام رضا علیه السلام را انکار کرده و به دنبال زنده جلوه دادن امام کاظم علیه السلام است.
سران واقفه در تبلیغ مهدویت و قائم بودن امام هفتم علیه السلام چنان بی ملاحظه پیش رفتند که بنا به نقل ابی حازم، عده ای از واقفه که میان آنها علی بن ابیحمزه بطائنی و محمد بن اسحاق بن عمار و حسن بن مهران و حسین بن سعید مکاری وجود داشتند، بر امام رضا علیه السلام وارد شدند. علی بن ابیحمزه به امام رضا گفت: «به ما از پدرت خبر بده». امام فرمود: «پدرم درگذشت». به امام گفت: [پدرت] به چه کسی عهد (امر امامت) را واگذاشت؟» امام فرمود: «برای من». علی بن ابیحمزه گفت: «تو سخنی گفتی که هیچ یک از پدرانت آن را نگفته بودند». (صدوق، 1404الف: ج1، ص231)
بر این اساس، حرکت تبلیغی واقفه به گونهای موذیانه و خطرناک بود که گاهی آشکار پیشنهاد رشوه میدادند و سعی در خرید افکار دیگران میکردند. (صدوق، 1404 ب: ج4، ص543؛ طوسی، 1411: ص64؛ بروجردی، 1366: ج14، ص451)
در تحلیلی کلی از اعتقاد و اندیشه واقفه درباره ی سلسله امامت، این مسأله روشن است که لغزش اصلی آنها از امام هفتم علیه السلام آغاز شده است؛ بر خلاف عقیده رسمی شیعی که مصداق مهدی منتظر و قیام کننده به عدل را در وجود امام دوازدهم میدیدند. واقفه قله فتح شده قائمیت را در وجود امام هفتم علیه السلام به نظاره نشستند
آنان چنان در جامعه شیعی دام فریبنده ی خود را پهن کرده بودند که بسیاری از شیعیان با اینکه ابتدا به امامت امام رضا علیه السلام عقیده داشتند، در ادامه مسیر، متزلزل شدند و علناً رو در روی امام میگفتند: «در روایات اجداد تو آمده است که امامی نیست، مگر اینکه امام و جانشین پس از خود را میبیند و تو که چندین سال از عمرت گذشته، فرزندی نداری؛ پس امام نیستی». (کلینی، همان: ج1، ص286؛ طبری، 1413: ص368)
حرکت توجیهی واقفه برابر شخصیت امام رضا
در تحلیلی کلی از اعتقاد و اندیشه واقفه درباره ی سلسله امامت، این مسأله روشن است که لغزش اصلی آنها از امام هفتم علیه السلام آغاز شده است؛ بر خلاف عقیده رسمی شیعی که مصداق مهدی منتظر و قیام کننده به عدل را در وجود امام دوازدهم میدیدند.
واقفه قله فتح شده قائمیت را در وجود امام هفتم علیه السلام به نظاره نشستند. آنان در این راه میان بر و تمام نشده، با مشکل مهم دیگری رو به رو بودند و آن، عبارت بود از شخصیت امام رضا علیه السلام که خود را جانشین پدر دانسته و بیشتر شیعیان نیز امامت آن حضرت را پذیرفته بودند؛ لذا در این میان واقفه مجبور بودند برای اثبات قائمیت و مهدی بودن امام موسی بن جعفر علیه السلام موضع خود را برابر امام رضا علیه السلام مشخص کنند.
شیخ مفید دربارة مواضع واقفه درباره ی امام رضا علیه السلام مینگارد:
اختلفت الواقفة فی الرضا و من قام من آل محمد بعد ابی الحسن موسی. قال بعضهم: «هولاء خلفاء ابی الحسن و امرائه و قضاته إلی أوان خروجه و أنهم لیسوا بأئمة و ما ادّعوا الإمامة قط» و قال الباقون: «انهم ضالون مخطئون ظالمون» و قالوا فی الرضا خاصة قولاً عظیماً و أطلقوا تکفیره و تکفیر من بعده من ولده. (شیخ مفید، 1414ب: ص313)
بنابراین گفتار واقفه دربارة شخصیت امام رضا و امامان بعد از آن حضرت علیهم السلام دو ادعا داشتند:
الف. آنها خلیفه و امیر و قاضیان بعد از امام کاظم علیه السلام هستند نه ائمه و پیشوایان.
ب. بعضی از واقفه آنها را گمراه و خطاکار و ظالم میدانستند که با امام رضا علیه السلام با شدیدترین وجه برخورد داشتند. (خاقانی، همان: ص165)
پس از آشنایی مختصر با بنیان گذاران فرقه واقفیه در شماره بعد نگرشی خواهیم داشت بر ادله واقفه بر مهدویت امام هفتم علیه السلام و انگیزه واقفه در طرح مهدویت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام. انشا الله.
ادامه دارد...
فرآوری: امیر رضا عرب
بخش مهدویت تبیان
منبع:
فصلنامه انتظار، شماره 33
محمد حیدر مظفری