بعضی از قمار بازای بزرگ تهران استخدامش می کردند. گنده لات تهران بود و توی مشروب فروشی کارمی کرد. هیکل بزرگی داشت و همه ازش حساب می بردن. میشد بادیگارد قماربازا...بچه که بوده باباش می میره. خودش می مونه و مادرش. کاری از دست مادر هم بر نمی یومد. سند خونه رو گذاشته بود توی طاقچه. تا از کلانتری زنگ می زدند، می دونست دعوا کرده و باید بره بیرونش بیاره. وقتی می رفت کلانتری همه می شناختنش و می گفتند مادر شاهرخه. خیلی ها می گفتند: این پسر که برات آبرو نذاشته، چرا نفرینش نمی کنی؟!!!
مادر هم سر نمازها گریه می کرد و می گفت:
خدایا بچه ی من رو سرباز امام زمان عج قرار بده
خیلی ها از این دعای مادر خنده شون می گرفت، می گفتند: بچه ی قمار باز و مشروب خور و مست تو کجا و امام زمان عج کجا؟!!!!
تمام حقوق این وب سایت و مطالب آن متعلق به انصار الحسین (ع) نوشهر می باشد و کلیه کدنویسی های ثانویه آن توسط ""مهدی قاسمی"" نگاشته شده است.
.
گرافیک قالب توسط : تم دیزاینر