ایمانِ علیعلیهالسلام
در قرآن کریم آیات متعددی به فضائل و ویژگیهای اخلاقی و رفتاری امیرالمؤمنین علی علیهالسلام اشاره دارند. همانند:
«وَ مِنَ النّاسِ مَن یَشری نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضات اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُوفٌ بِالعِبادِ» سوره مبارکه بقره/آیه207
«اَ فَمَن کانَ عَلى بَیِّنَةٍ مِن رَبِّهِ وَ یَتلُوهُ شاهِدٌ مِنهُ...» سوره مبارکه هود/آیه17
«مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَه...» سوره مبارکه احزاب/آیه23
«قُلْ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب...» سوره مبارکه رعد/آیه43
«اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون» سوره مبارکه مائده/آیه55
از این میان آیات نوزدهم و بیستم سوره مبارکه توبه ایمان ایشان را چنین توصیف میکند:
«اَ جَعَلتُم سِقایَـةَ الحاجَِّ وَ عِمارَةَ المَسجِدِ الحَرامِ کَمَن آمَنَ بِاللَّهِ وَ الیَومِ الآخِرِ وَ جاهَدَ فى سَبیلِ اللَّهِ لا یَستَوُنَ عِندَ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا یَهدِى القَومَ الظّالِمِینَ * الَّذینَ آمَنوا وَ هاجَروا وَ جاهَدوا فى سَبیلِ اللَّهِ بِاَموالِهِم وَ اَنفُسِهِم اَعظَمُ دَرَجَـةً عِندَ اللَّهِ وَ اُولئکَ هُمُ الفائزونَ» آیا آب دادن به حاجیان و آباد کردن مسجدالحرام را مانند [کار] کسى قرار دادهاید که به خدا و روز واپسین ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است؟ [این دو] نزد خدا یکسان نیستند، و خداوند بیدادگران را هدایت نمىکند. * آنها که ایمان آوردند و هجرت نمودند و با مال و جان خود در راه خدا جهاد کردند، نزد خدا منزلتى والاتر دارند و اینان همان رستگارانند.
در این دو آیه مقایسهای میان دو سبک از زندگی انجام شده است. در یک طرف افرادی هستند که بهظاهر در موقعیتهایی شریف خدمت میکنند و در یک سوی دیگر آنهایی که از حیث عنوان بیبهره بوده و از همهچیز خود در راه آرمانشان گذشتهاند.
عدهای که در مکه هستند، در کانون رفاه و راحتی آن روزگار نشستهاند و عدهای که از خانه و کاشانة خود چشم پوشیده و رنج سفر بر خود هموار کرده و راهی سرزمین سختیها شدهاند.
مقام سقایت حجاج از پیش از اسلام مقامی بزرگ بوده و صاحب آن از وجاهتی خاص برخوردار بوده است. به همین ترتیب کلیدداری خانة کعبه و بازسازی مسجدالحرام. روزی امیرالمومنین در مسجدالحرام بر عموی خود عباسبنعبدالمطلب و عثمانبنابیشیبه عبور کرد. عثمانبنابیشیبه به ایشان گفت: پیامبر خدا به من مقام کلیدداری خانة خدا را اعطا کرده است. عباس هم ادامه داد: رسول خدا مقام سقایت حجاج را داده است یعنی زمزم را در اختیار من قرار داده است. درحالیکه چیزی به تو عطا نکرده است. در این حال بود که این آیات نازل شد تا علاوهبر اینکه تأییدی بر برتری امیرالمومنین از سطح این عناوین و مناصب ظاهری باشد، معیاری باشد برای هرکسیکه میخواهد در مسیر ایشان گام بردارد.
ایمان امیرالمومنین ایمان راسخی است به وحدانیت خدای تعالی، لذاست که تنها در برابر رسول خدا سر تسلیم فرود میآورد. آنجا که به وی اذن مبارزه میدهد مبارزه میکند و درب قلعة خیبر را از جا میکند و آنجا که به او امر به سکوت میکند، خارها را در چشم خود و استخوانها را در گلو تحمل میکند.
ایمان امیرالمومنین ایمان راسخی است به روز جزا، لذاست که در بستر پیامبر میخوابد. اولین چیزی که او در راه پیامبر انفاق میکند، آنچیزی است که دیگران حتی فکر انفاق آن را هم نمیکنند، علی ابتدا از جان خود دست میشوید، بعد قدم در راه میگذارد. منطق او منطق «اِحدَی الحُسنَیین» است.
ایمان امیرالمومنین ایمانی است که برای آن هزینه میدهد. از سرزمین پدریاش، مکه با همه امکاناتی که دارد، اقوام و خویشانی که دارد، یکتنه هجرت میکند. لذاست که پیامبر وارد مدینه نمیشود تا علی به او بپیوندد.
اینجا که وظیفه بود هجرت کرد و آنجا که صحنة جهاد و مبارزه و کوشش بود، چنان مبارزه میکرد که پیامبر فرمود: «ضربـة علیٍّ یوم خندق افصل من عبادة الثقلین».
سیره زندگی امیرالمومنین سیرة مبارزه در راه هدف و آرمان و پرداخت هزینه برای آن است. برخلاف آنان که از اسلام دل به القاب و عناوین ساختگی خوش کردهاند. یا گوشهای اختیار کردهاند و کاری به امور مسلمین ندارند یا جبهای به تن کردهاند و به احتساب لقب دروغین خادمالحرمینی نوچة دشمنان اسلام شدهاند. یکی دل به عبادتهای خود خوش کرده و دیگری دل به القاب و وجاهتهای دنیوی. درحالیکه برتری امیرالمومنین به مبارزهاش در راه برقراری حکومت اسلام بوده است.
شاید از خود پرسیده باشید که افرادی چون امام خمینی(ره) چگونه چنین بر خلاف جریانهای تاریخی و اجتماعی عصر خود حرکت کردهاند و جهانی را به حیرت واداشته و زمینه هدایت انسانهای بیشماری را فراهم آوردهاند. به نظر رمز کار در همین توصیهای است که ایشان داشتهاند:
«قرآن را که کتاب ماست و کتاب شماست، کوشش کنید که بهحقیقت، کتاب باشد. کتاب ما بهحقیقت باشد، نه فقط لفظاً بگوییم که کتاب ما، قرآن است. نبى ما، رسول اکرم است. امام ما، علىبنابىطالب است. لفظ، آسان است. آسان است که من بگویم: شیعة علىبنابىطالبم، لکن شیعه چیست؟ شیعه آنى است که دنبال او باشید. تشییع جنازه در وقتى است که کسى جنازه که جلو است این همراهش برود. اگر جنازه از آن راه برود، این از این راه برود، این تشییع جنازه نیست.
شیعه پیرو است. اگر بنا باشد که ما، هِى دم بزنیم که شیعهایم، لکن در عمل هیچ پیروى نداشته باشیم، یا پیروىمان بسیار ضعیف باشد، ما به حسب واقع، شیعه نیستیم، به حسب ادعا شیعه هستیم. اگر ما ادعامان این باشد که قرآن، کتاب ماست، لکن به هیچ صفحهاى از قرآن عمل نکرده باشیم، قرآن را ادعا داریم که کتاب ما است، به حسب واقع کتاب ما نیست. اگر ما بگوییم پیغمبر، پیغمبر ما هست، ادعایش آسان است، لکن تا پیروىاش نکنیم، نمىتوانیم بگوییم پیامآورى است از خدا. اگر ما به حرف او اعتنا نکنیم، پیامبریاش براى ما فایده ندارد. و اگر چنانچه به حرف اولیا عمل نکنیم، شیعهگریاش براى ما فایده ندارد، فایدهاش ضعیف است. کوشش کنید که در عمل، کتاب شما قرآن باشد و پیغمبر شما، رسول اکرم باشد، و امام شما، علىبنابىطالب سلاماللهعلیه.[1]»
[1]) صحیفه امام، ج10، ص533
:: برچسبها:
ایمانِ, علی, علیه,السلام,امام ,علی ,امیرالمومنین ایمان, امام